سایت جـامع آستـان وصـال شامل بـخش های شعر , روایت تـاریخی , آمـوزش مداحی , کتـاب , شعـر و مقـتل , آمـوزش قرآن شهید و شهادت , نرم افزارهای مذهبی , رسانه صوتی و تصویری , احادیث , منویـات بزرگان...

مدح و ولادت امام زمان عجل الله تعالی فرجه

شاعر : ناشناس
نوع شعر : مدح و ولادت
وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن
قالب شعر : مربع ترکیب

بـال جـبـریـل غـزل هـای مـرا آوردنـد           بشکن ای نیل که مـوسای مرا آوردند

و شـکـوه دم عــیــســای مـرا آوردنــد           دست بـر سینـه؛ که آقـای مـرا آوردند


یک قـدم مـانـده فـقـط تا ابـدیت بـرسـم

آه ای عشق کمک کن به هـویت برسم

هفت پشتم همگی عاشق و مجنونِ شما           یـازده قرن گذشت از غـمِ گلگون شما

ما همه سوخته، خاکستر و دلخون شما           گـردن غیــرت این طایفه مدیـون شما

هرکه بی عشق تو سرکرده بمیرد بهتر

بـاغ عـمـرش دم پـائـیـز بگـیـرد بهتـر

دوش در حلقۀ ما قصۀ گیسوی تو بود           تا دلِ شب سخن از سلسلۀ مویِ تو بود

سمت سجاده کمان خانۀ ابروی تو بود           کـیمیا اندکی از خاکِ سر کوی تو بود

به فدای قدمت ای همه جان،ای همه تن

بگــشـا بنـد قـبـا؛ تا بــگـشایــد دل من

چشم هرکس به تو افتاده دگرمات شده           دیـدۀ روشـنی از پـرتـو مـشکـات شده

نـسل در نـسل همه اهل کـرامات شـده           راوی مـعــجـزۀ آنــیِ چــشـمـات شـده

کشتهٔ چشم تو ازهردو جهان خواهد رفت

در بهشتم برود خنده کنان خواهد رفت

چشم یعقوب سپید است نسیمی بفرست           مهربـانی خودت را به یتـیمی بفرست

ما نداریم کسی را تو کـریمی بـفرست           جلـوۀ تـازه ای از یـارِ قـدیـمی بفرست

جمکـران ساخته ایم هم وطن مـا باشی

تا پـنـاهِ غـم هـر مـرد و زن مـا بـاشی

نقش لبخند خودت را به دل قاب بکش           شب شده سوسوی آرامش مهتاب بکش

از کـویـر عـطـش سـیـنۀ ما آب بکـش           قبـله شـو آینه در کاشیِ محراب بکش

وای بر ما اگز از عشق پریشان نشویم

بی ولای نفـس ناب تو سـلـمان نشویـم

می شود شادی آن قـلب سپـیـدت باشیـم           یا که دعـوت شدۀ سـفـرۀ عـیدت باشم

یکی از پـا به رکبان  شهیدت بــاشیــم           شود ای دوست،شود شیخ مفیدت باشیم

یک دوخط هم بنویسی دلمان شاد شود

بـا نـفـس های گـل فـاطـمـه آبــاد شـود

سی نفر یـار نـداری که پریشان نشوی           دم به دم ابر پُر از اشکِ بهاران نشوی

از نگـاه دل غـفـلت زده پنهـان نشـوی           خـانه بر دوش ترین یـار بیـابان نشوی

یار تو خواب ندارد همه جا بیدار است

لب به لب پر شده ازدغدغۀ دیداراست

چـقـدر تا دم بی تـاب عــبـورت مـانـده           تا لـب بـام سحـرگـاه  ظهـورت مـانده

بانویی خم شده در راه ظهورت مـانده           روی دیوار و دری چشم غیورت مانده

قـسـمت می دهـم ای آبـروی شب بـوها

دگـر از راه بــیـا مــنــتـقـمِ پـهــلــوهـا

نقد و بررسی

ابیات زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما پیشنهاد می‌کنیم به منظور انتقال بهتر معنای شعر ابیات اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین ابیات زیر کنید.



کشتهٔ چشم تو ازهردو جهان خواهد رفت          در بهشتم برود نعره زنان خواهد رفت



یکی از پـا به رکبان  شهیدت بــاشیــم           شده ای دوست،شده  شیخ مفیدت باشیم